داستان شیاطین و فرشتگان در آینده بسیار طولانی آغاز می شود، زمانی که یک انشعاب در بشریت توسط یک ویروس بزرگ ایجاد می شود. جنگ و نزاع آغاز می شود و در نهایت دولت های جهانی دستور ساخت واکسن و ساختن دیوارهای شیشه ای در اطراف شهرها را می دهند. بخش بزرگی از جمعیت طبیعت وحشی را انتخاب می کنند و در طبیعت فراتر از دیوارها زندگی می کنند. با گذشت قرن ها، این دو گروه به طور متفاوتی تکامل می یابند.
حبابهای شهر، نرمتر و تقریباً شفافتر میشوند. در این شهر که از میکروب های طبیعی محافظت می شود و با مصرف کوکتل های آنتی بادی تولید شده مصنوعی، مردم توانایی زندگی طولانی مدت را به دست می آورند و ذهن و مغز آنها بسیار پیشرفته می شود. هدایا در زیست شناسی آنها ظاهر می شوند، مانند توانایی روانی.
چشمک های طبیعت سخت تر و تقریباً پوسته پوسته می شوند. برخی از توانایی های تکاملی جدید آنها شامل قدرت و سرعت بسیار زیاد است. زندگی در کنار بهترین شکارچیانی که از بشریت جان سالم به در برده اند، این گروه را برای داشتن رفلکس های رعد و برق تحت فشار قرار می دهد و سیستم ایمنی آنها بسیار عالی بود.
گرچه یک گروه دیگر وجود دارد، یک اقلیت. آنها کارگرانی هستند که قرار است در مرزها زندگی کنند و منابع را از طبیعت به شهر حبابی منتقل کنند. آنها نسلهایی از کارگران را پرورش دادهاند که از سیاستهای ترانسلوکسها و پوستهپوستان بیطرفتر هستند و با هر دو دوست هستند. کارگران برای خودشان میخانه ای ساختند، مکانی برای رقصیدن، مکانی برای عشق ورزیدن.
برخی از ترانس لوس ها و پوسته پوسته ها در مورد میخانه مخفی یاد گرفته اند. آنها که بیشتر می خواهند، در مهمانی های مخفیانه زیبا در میخانه شرکت می کنند. می رقصند.. آواز می خوانند.. افراط می کنند.. و بعد.. فرزندانی دارند.
بچه های گروه های مختلط با هم فرق دارند.. جادو.. بعضی ها با بال به دنیا می آیند.. بعضی ها با شاخ.. بعضی ها با ترکیبی از این دو. این بچه ها بیش از آنچه تصور می شود عشق بین خود دارند. و آه کارهایی که می توانند انجام دهند!
تاریخ بهروزرسانی
۸ آبان ۱۴۰۴