Kila: King Thrushbeard

بارگیری‌ها
رده‌بندی محتوا
مناسب برای همه
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت
نماگرفت

درباره این برنامه

Kila: King Thrushbeard - کتاب داستانی از Kila

کیلا برای تحریک عشق به مطالعه ، کتاب های سرگرم کننده داستان ارائه می دهد. کتاب های داستان Kila به کودکان کمک می کند تا با خواندن و یادگیری با تعداد زیادی افسانه و افسانه لذت ببرند.

یک پادشاه یک دختر زیبا داشت. او چنان مغرور بود که هیچ مردی به اندازه کافی برای او خوب نبود.

او مخصوصاً خودش را به خاطر پادشاهی خوب که چانه اش کمی کج شده بود خوشحال کرد. گریه کرد و خندید: "خوب ، او چانه ای مانند منقار برفک دارد!" و از آن زمان ، او نام King Thrushbeard را گرفت.

پادشاه پیر بسیار عصبانی شده بود و قسم خورده بود که باید اولین گدا را که برای درب او آمد برای شوهرش داشته باشد.

چند روز بعد ، کمانچه ای آمد و زیر پنجره ها آواز خواند. پادشاه سخنان خود را حفظ کرد و دخترش را به او داد.

دختر پادشاه لرزید اما کشیشی را از قبل آورده بودند و او مجبور شد اجازه دهد خودش را در همانجا با کمانچه وصل کند.

گدا با دست او را بیرون آورد و او مجبور شد با او پیاده روی کند.

سرانجام ، آنها به یک کلبه بسیار کوچک رسیدند و کمانچه گفت: "این خانه من و شماست ، جایی که ما با هم زندگی خواهیم کرد."

او از کارهای خانه چیزی نمی دانست. او مجبور شد در بازار بنشیند و کالاهای آنها را بفروشد. مردم خوشحال شدند که کالاهای همسر را خریداری می کنند زیرا خوش تیپ است.

اما ناگهان ، یک هوسار مست از راه رسید و او درست در میان گلدان ها سوار شد تا همه شکسته شوند. او شروع به گریه كرد ، سپس به خانه دوید و بدبختی را به شوهرش گفت.

او در قصر كینگ در نزدیكی برای او شغلی پیدا كرد. زن مجبور بود کثیف ترین کارها را انجام دهد.

این اتفاق افتاد که عروسی پسر بزرگ پادشاه قرار بود جشن گرفته شود. هنگامی که شاهزاده وارد شد ، همسر زیبا از ترس کوچک شد ، زیرا دید که این پادشاه Thrushbeard است.

اما در راه پله ها ، پادشاه Thrushbeard او را گرفت و با مهربانی به او گفت: "من و گدایی که با شما زندگی کرده ایم و هوساری که از ظروف شما سوار شده یکی هستیم."

"برای عشق به تو ، خودم را طوری پنهان کردم. این همه برای فروتن کردن روح مغرور شما و مجازات کردن شما به خاطر گستاخی است که مرا مسخره کردید. "

سپس او به تلخی گریست و گفت: "من بسیار ظلم کردم و لیاقت همسری تو را ندارم." اما او گفت: "راحت باش ، روزهای بد گذشته است ؛ اکنون ما عروسی خود را جشن می گیریم." سپس آنها با شکوه ترین لباس را به او پوشیدند و شادی آنها به طور جدی آغاز شد.

امیدواریم از این کتاب لذت ببرید. در صورت بروز هرگونه مشکلی ، لطفاً با ما در support@kilafun.com تماس بگیرید
با تشکر!
تاریخ به‌روزرسانی
۱۵ آبان ۱۳۹۹

ایمنی داده

ایمنی با درک اینکه توسعه‌دهندگان چگونه داده‌های شما را جمع‌آوری و هم‌رسانی می‌کنند شروع می‌شود. شیوه‌های حفظ امنیت و حریم خصوصی داده‌ها ممکن است براساس استفاده، منطقه، و سن شما متفاوت باشد. توسعه‌دهنده این اطلاعات را ارائه کرده است و ممکن است آن را درطول زمان به‌روزرسانی کند.
هیچ داده‌ای با اشخاص ثالث هم‌رسانی نمی‌شود
درباره نحوه اعلام هم‌رسانی داده‌ها توسط توسعه‌دهندگان بیشتر بدانید
هیچ داده‌ای جمع‌آوری نمی‌شود
درباره نحوه اعلام جمع‌آوری داده‌ها توسط توسعه‌دهندگان بیشتر بدانید
داده‌ها هنگام جابه‌جایی رمزگذاری می‌شود
نمی‌توان داده‌ها را حذف کرد
متعهد است از «خط‌مشی خانواده‌های Play» پیروی کند