Kila: Pinocchio - کتاب داستانی از Kila
کیلا برای تحریک عشق به مطالعه ، کتاب های سرگرم کننده داستان ارائه می دهد. کتاب های داستان Kila به کودکان کمک می کند تا با خواندن و یادگیری با تعداد زیادی افسانه و افسانه لذت ببرند.
یک بار در توسکانی یک منبت کار چوب وجود داشت به نام Geppetto. او کار بر روی یک مارونت چوبی را تمام کرد و نام آن را پینوکیو گذاشت.
قبل از خواب ، Geppetto آرزو كرد كه ستاره اي پينوكيو يك پسر واقعي باشد.
در طول شب ، پری آبی از کارگاه وی بازدید کرد و پینوکیو را زنده کرد ، حتی اگر او همچنان یک گل سرخ باشد.
او به پینوکیو گفت که اگر او خود را شجاع ، راستگو و بیخود نشان دهد پسری واقعی می شود ، و جیمیینی را که یک کریکت صحبت می کند ، وجدان خود قرار داد.
جپتو کشف کرد که آرزوی او محقق شده و پر از شادی است.
صبح روز بعد ، پینوکیو با جیمینی به مدرسه رفت.
با این حال ، پینوکیو توسط صادق جان روباه و همراهش ، گیدئون گربه ، گمراه شد و وی را متقاعد کرد که به نمایش عروسکی استرومبولی بپیوندد.
علی رغم مخالفت های جیمینی ، پینوکیو به عنوان ماریوتی که می توانست بدون تار آواز و رقص بپردازد ، تبدیل به جاذبه ستاره استرومبولی شد.
در پایان روز ، استرومبولی پینوکیو را در یک قفس پرنده حبس کرد تا از رفتن به خانه جلوگیری کند. سپس پری آبی ظاهر شد و از او س whyال کرد که چرا در مدرسه نیست.
پینوکیو شروع به دروغ گفتن کرد که باعث بلندتر و طولانی شدن بینی او شد. وقتی پینوکیو نذر کرد که از این پس خوب باشد ، آبی پری بینی او را به شکل اولیه برگرداند و او را آزاد کرد.
در هنگام بازگشت به خانه با پینوکیو ، صادق جان و گیدئون او را متقاعد کردند که با چند پسر دیگر سوار جزیره لذت شود. پینوکیو ، یک بار دیگر ، هشدار جیمینی را نادیده گرفت و افراد بد را دنبال کرد.
بعداً ، جیمینی کشف کرد که این جزیره نفرین وحشتناکی را در خود جای داده است. پسرها همه با تبدیل شدن به یک خر واقعی برای رفتن و کار در معادن نمک و سیرک ها از خودشان جک درست کردند.
جیمینی دوباره دوید تا به پینوکیو اخطار دهد. آنها موفق شدند با پینوکیو فقط گوش و دم الاغی فرار کنند.
پس از بازگشت به خانه ، پینوکیو و جیمینی کارگاه را خالی یافتند.
آنها از طریق پیامی از پری آبی فهمیدند که جپتو برای جستجوی پینوکیو به همراه لئو و فیگارو را ترک کرده است. قایق آنها توسط یک نهنگ غول پیکر به نام مونسترو بلعیده شده بود.
پینوکیو که برای نجات پدرش مصمم بود ، با جیمینی او را همراهی کرد و به دریا پرید. مونسترو خیلی زود پینوکیو را قورت داد و در آنجا با جپتو پیوست.
پینوکیو طرحی برای جمع آوری چوب با هم داشت و آتشی را به راه انداخت که باعث شد مونسترو قایق را عطسه کند.
مونسترو قایق را تعقیب کرد و با دم تکه تکه کرد. پینوکیو پدر را گرفت و دست و پا زد.
آنها موفق می شوند زنده به ساحل برسند ، اما پینوکیو بیهوش شده بود و در استخر جزر و مدی دراز کشیده بود.
جپتو پینوکیو را به خانه خود بازگرداند ، گریه کرد و تعجب کرد که چگونه می تواند اینقدر شجاع باشد.
با این وجود پری آبی تصمیم گرفت که پینوکیو خود را شجاع ، راستگو و غیرخود ثابت کرده است و او به عنوان یک پسر واقعی انسان دوباره متولد شد.
امیدواریم از این کتاب لذت ببرید. در صورت بروز هرگونه مشکلی ، لطفاً با ما در support@kilafun.com تماس بگیرید
با تشکر!
تاریخ بهروزرسانی
۶ مهر ۱۳۹۹