فیروز - تو که باز رفتی سر خونهی اولت؟
نوروز - نمیگم که حتماً یکی میآد. ولی بالاخره، من جا و مکانم اینجا بوده. همه هم میدونن. من این قدر اینجا موندهم که دیگه همه عادت کردهن که من اینجا باشم…
فیروز - اگه کسی میخواست سراغ تو رو بگیره، تا حالا گرفته بود.
نوروز - درسته، تا حالا کسی نیومده. ولی بعدش چی؟ بعداً شاید یکی بیاد.
فیروز – هیچ کس نمیآد.
محسن یلفانی، نویسنده و نمایشنامهنویس، در سال 1943 در شهرهمدان به دنیا میآید و تا زمانی که همراه با خانوادهاش به سنندج میرود، در آنجا میماند. وی نوشتن اولین نمایشنامههایش را در همین دوران، یعنی در سالهای آخر دبیرستان آغاز میکند؛ یکی از این نمایشنامهها جایزهی هنر دراماتیک را هم نصیبش میکند.